ای اهل کوفه رحمی این طفل جان ندارد
ای اهل کوفه رحمی این طفل جان نداردخواهد که آب گوید اما زبان ندارددیشب به گاهواره تا صبح ناله میزدامروز که تر کند لب دور دهان نداردرخ مثل برگ پاییز لب چون دو چوبه خشکای...
ای اهل کوفه رحمی این طفل جان نداردخواهد که آب گوید اما زبان ندارددیشب به گاهواره تا صبح ناله میزدامروز که تر کند لب دور دهان نداردرخ مثل برگ پاییز لب چون دو چوبه خشکای...
لاله خونین رخ این آتشین صحرا منمغنچه عطشان که سوزد بر لب دریا منممیبرد همراه قرآن ، سوی میدانم پدرچون که عترت را ، بقرآن ، مختصر معنی منماشک ریزد مادرم ، از دیدن لب...
پریده دید عدو تا که رنگ و روى تو راحواله داد به تیرش، گل گلوى تو راتبسمى که شکفت از سه شعبه بر لب تونشان حرمله مىداد خلق و خوى تو راصداى پارگى تارهاى حنجر توچو مشک پا...
چون زشاهنشاه دین در کارزار نالة هل من معین شد آشکار چو نشنید اصغر فغان باب را صیحه زد برد از حریمش تاب را شیرخواره تشنه با افغان و آه گفت لبیک ای امیر بی پناه بی معی...
خوشبو ترین گل گلاب کربلا منمشیوا ترین نوای نی نینوا منمبا خون نوشته روی گلویم کلیم عشقباب الحوائج حرم مصطفی منمبا تیر عشق هستی خود را فروختمبازار عشق را به تبسم بها م...
دیگر چه نوبت آن کودک صغیر آمدز چرخ پیر خروش فلک بزیر آمدبجان نثاری بابا زگاهواره نازنخورده شیر تو گفتی که بچه شیر آمدکه گر بجثه صغیرم ولی به رتبه کبیرکبیر را ندهند آب ...
خدا کند برسد خیمه تاب داشته باشدبرای مادر اصغر جواب داشته باشد گمان نمی کنم از این به بعد مادر تنهابدون کودک و گهواره خواب داشته باشد عمود خیمه ی او را به حالتی بگذاری...
وقتش شده بر دست بگیرد جگرش را مردی که شکسته ست مصیبت کمرش را پروانه به هم ریخته گهواره ی خود را تا باز کند از پر قنداق پرش را تلخ است پدر گریه کند طفل بخندد سخت اس...
حال و روز لبش بیابانی استو سلاحش دو چشم بارانی استتوی خیمه اگر که زندانی استگریه هایش پر از رجز خوانی استشوق لبیک در صدایش بودآخرین بی قرار را برداشتغربت بی شمار را ب...
شش ماه فرصت داشت آدم را بسازدبا این زمان کم محرم را بسازد شش ماه...اما نه! همان یک روز بس بودپیغمبری شش ماهه عالم را بسازد حتماً دلیل محکمی دارد که طفلیشش گوشه ای اینقدر...
اولین روز است که بی گهواره می گردی علییک شبه مادر برای خود شده مردی علیآخرین باری که بستم بند این قنداق رابر دلم افتاده دیگر بر نمی گردی علیبیشتر شرمنده میسازی پدر را ...
ای شعر از این آه نفس گیر بگواز ظهر به خون خفته ی تقدیر بگو از حال علی اصغر اگر پرسیدنداز تیزی پیکان سر تیر بگو حسنا محمد زاده
گرفته اند ز روی تو انشعاب زیادکه ماه بودن تو داشت بازتاب زیاد اگر به سن اباالفضل می رسیدی تویقین به سینه نمی زد دگر رباب زیاد همینکه شیر به او می دهی بس است ربابنده به ...
به حلقت تیر کین بنشست اصغر!تو را دادم چه زود از دست اصغرخودم دیدم که این تیر سه شعبه!نفس را بر گلویت بست اصغر****ز اشکم خون به قلب سنگ کردمنفس را در گلویم تنگ کردمگرفتم د...
در آن زمان كه كودك من شير خواره بودبا هر بهانه اي دل من از شما سرودهي قصه گفتمش كه – لالا علي علي -در وقت خواب قصه بجز كربلا نبودآه اي پسر بدان عطش ، كربلا ، حسينقحطي ...
گلوی تو چه گلویی که نیزه دان شده استو نیزه زیر گلوی تو ارغوان شده استبه سن وسال و قیافه و زور بازو نیستبزرگ مرد همین ایل و خاندان شده استعطش برای شما چه بهانه خوبی استو...
همین که دو تایی به میدان رسیدندروي دست خورشید،شش ماه دیدندبه والله کارش علی اکبري بوداگر چه علی اصغرش آفریدندسرش را روي شانه بالا گرفته ستکسی را به این سر بلندي ندید...
هفتاد و دوتا فرشته با مادر سوختدر هاله ی آه ودرد وغم خواهر سوختتاریخ دوباره آتشی بر پا کردقنداقه ی کوچک علی اصغر سوخت دانيال رحمانيان
یک غنچه که رنج تشنگی آبش کردنامردی روزگار بی تابش کردمی خواست لبی تر کند و برخیزدافسوس که تیر حرمله خوابش کردولي صادقي
نزار قطری از ذاکران اهل بیت عصمت و طهارت(ع) با اشاره به عنایت حضرت علی اصغر(ع) به یک جوان شیعه کویتی بیان داشت: چند سال پیش در کشور کویت مداحی میکردم که یکی از جوان&
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسدهیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسدپدرش چیز زیادی که نمی خواست فراتیک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسدخوب شد عرش همه خون گلو را برداشتحیف خ...
دیدنت در همه ی راه معما شده استتو کجا نیزه کجا وای چه با ما شده است؟دیدنت سخت ولی سخت تر از آن این استباز هم حرمله سر گرم تماشا شده استباورم نیست که بالای سرم می خندیدل ...
صدای مادری غرق نیازهوجودش یکسره سوز وگدازهکمی آهسته تر دفنش کن ای شاهببین چشم قشنگش نیمه بازهجواد حیدری
كجا خفتی کجا گنجینه من؟بیا بیرون ز خاک آیینه مناز آن لحظه که قدری آب خوردمكمی شیر آمده در سینه منسید محمد بابا میری